همنورد

کوهنوردی

همنورد

کوهنوردی

کلاس سنگنوردی

 روز اول کلاس رو رفتیم پای چشمه عظیمیه اول مباحث تئوری و ابزار سنگ توضیح داده شد و بعد فرود با صندلی و هشت . همه فرود اومدیم و چه قدر هم لذت بخش بود.

روز ۲ مهر رفتیم بند یخچال ، قرار بود بریم سنگ آلبرت ولی اونجا شلوغ بود و آقایون کلاس داشتند ، بعدش قرار شد بریم سنگ مریم و اونجا بعد از اموزش های تئوری قرار شد تو کُرده های دو نفره صعود کنیم . من سر طناب رفتم و تقریبا نیم متر مونده بود که برسم بالا که یهو زیر پام خالی شد و پاندول شدم و یه سه چهار متری اومدم پایین و آه از نهادم بلند شد چون نمی دونم چی شد ولی احساس کردم مچ پام خورد شد، خلاصه طناب و شل کردن و اومدم پایین ، تو عمرم یه همچین دردی نکشیده بودم ...  

روز اول که تو شوک بودم قضیه خیلی جدی نشده بود تا اینکه رادیولوژی و سی تی اسکن نشون می داد که شکستگی از دو جاست و همچین سرسری هم نیست . پاشنه و مچ و تکه های ریزی که از ساختار اصلی جدا شده و کاریش نمیشه کرد ( استخونه مچ پام لب پر شده بود) تا اینکه یه دکتر بهم گفت که احتیاج به جراحی داری و پلاتین. پشتم لرزید و اولین سوالی که ازش کردم بی درنگ این بود: دکتر می تونم با این پا دوباره کوه برم ؟

" بذار با هم روراست باشیم این پا دیگه یه پای معمولی نمیشه و باید خیلی مراعاتشو بکنی و کوهنوردی و بزاری کنار"

یعنی چی ؟ مگه چه بلایی سر پام اومده ؟ ! بغض راه نفسمو گرفت ولی خیلی خودداری کردم که سرازیر نشه . برگشتیم خونه و با دیدن مامان دیگه بغضم ترکید بیرحمانه بهش گفتم که " دیگه خیالت راحت ، دیگه از این به بعد می شینم تو خونه تا همیشه نگران نباشی ، این پا دیگه به درد کوهنوردی نمی خوره " اشک مامانم در اومد و خودم هم زدم زیر گریه... 

 یکی دو ساعت بعد من بودم و تلفن و یه دفترچه و پیدا کردن لیست دکتر های ارتوپد شهر و تماس گرفتن و پیدا نکردن و القصه ...

به گچ گرفتن توصیه کردند و البته بعد از این که ورم شدید پام خوابید گچ  گرفتیم . همیشه شنیده بودم که ادمیزاد به هر وضعیتی عادت می کنه ولی با گذشت چند روز من هنوز هیچ عادتی به این وضعیت نکرده بودم . برای ابتدایی ترین کارها نیاز به کلی صرف انرژی داری و از دیگران باید کمک بگیری و این کار برای من خیلی سخت بود منی که جزو آدمهای پر جنب و جوش شاید به حساب می ام .

روزای اول دوست داشتم فقط بخوابم و طی شدن ساعت های روز و نبینم به شدت شکننده شده بودم و دوست داشتم گریه کنم . روزی صد تا تلفن و باید جواب می دادم و شرح حادثه رو توضیح می دادم و به همدردی دوستان گوش می کردم دیگه فکم درد می گرفت و اعصابم به هم می ریخت . خلاصه یک هفته که گذشت کم کم حالم بهتر شد بدون کمک هم می تونستم از پله بالا برم و این خودش خیلی بود.

وقتی نمی تونی خیلی جنب و جوش داشته باشی ، به پیرامونت زیاد دقت می کنی ، اینکه حفاظ پنجره ی اتاقت چند تا میله داره و یا پیش دستی که توش میوه می خوردی همیشه ، پشتش دو تا فیل خیلی کم رنگ داشته  که خرطوم هاشون و به هم چسبوندن و تو هیچوقت ندیده بودی و ... خلاصه برنامه روزانه ت که بهم می خوره تا چند روز گیج می شی و یک هفته گذشت تا از این گیجی در بیام .

تجربه جدید و سختیه مثل اینکه از خط تولید پرت شدم بیرون و دارم به بقیه نگاه می کنم . باید 6 هفته تو گچ باشه بدون احتساب ۸ روزی که تو آتل بود. 

 

دو روز دیگه این ۶ هفته طولانی تموم می شه و البته هنوز نمی دونم چی میشه احتمالا فیزوتراپی و آب درمانی و .... 

 

"قدر سلامتیتون و بدونین " این جمله از اون حرفاس که تا یه بلایی سر آدم نیاد معنیشو درک نمی کنه . من الان با تمام وجودم حسش می کنم.

نظرات 8 + ارسال نظر
کامبیز پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ

اینهمه کوه رفتین چیزیتون نشد اونوقت باید سر کلاس درس همچین اتفاقی بیافته؟ یا درس رو خوب نگرفته بودین یا داشتین تقلب می کردین!
از شوخی گذشته خیلی ناراحت شدم. اینقد که خیلی دل دماغ نوشتن ندارم دیگه. فکر نمی کردم اینقد جدی باشه. البته باز هم باید خدا رو خیلی شکر کرد چون می تونست بدتر از این پیش بیاد.امیدوارم پاتون طوری ترمیم بشه که به اندازه ی روز اولش کار کنه. شیر زیاد بخورین.
پ.ن. : راستی کارتون رو چیکار کردین؟ سر کار بر می گردین؟

ارادتمند

بعضی وقتا یه چیزایی انگار باید حتما اتفاق بیافته . خیلی الکی الکی تو یه چشم به هم زدن این جوری شد .

در هر صورت مرسی از همدردیتون . در مورد کار هم که دوستان همکار دارن جور منو می کشن تا من برگردم

حسام جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ http://hessamm.blogsky.com

اول فکر کردم این فیروزه که برام کامنت گذاشته اون یکی فیروزه اس که گاهی میومد و بهم فحش می داد. بعد که صفحه رو باز کردم و این پست رو خوندم فهمیدم شما این یکی فیروزه هستین. چون ماجرای شکستن پاتونو هفته پیش از محسن شنیده بودم.

منم سال ۷۶ توی فوتبال زانوی راستم آسیب دید و تاندون پاره شد و دو ماه تو گچ بود. از اون به بعدم دیگه نتونستم بازی کنم.

امیدوارم زود زود پاتون خوب بشه و بشین مثل اولش. به قول پدربزرگم: حتی از اولش هم بهتر!

مگه از این فیروزه ها هم پیدا میشه که فحش بده ؟

اره پای من قراره از اولش هم بهتر بشه . یکی از همنوردا بهم می گفت که استخونی که بشکنه وقتی جوش بخوره مقاومتش بیشتر از بقیه استخونهای سالم میشه می گفت دکتر بهش گفته خلاصه الله و اعلم ..
ولی ما ثابت می کنیم حرف این دکتر و پدر بزرگ شما رو

اعتماد به نفس و داشتین ;)

حسام شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:52 ق.ظ http://hessamm.blogsky.com

بعله! یه فیروزه بود یه مدت میومد هر روز برام فحش می نوشت. البته همچین فیروزه ای نبود، یه مرد گنده ای بود توی یه شهرستان...

من تا دو سال بعد از اون حادثه زمستون ها زانو درد می گرفتم. اما بعدش کم کم خوب شد و دیگه اثری ازش نموند. مال منم از اولش بهتر شد، ولی چون سه سال فوتبال بازی نکردم دیگه مجبور شدم بذارمش کنار.

کی بازش می کنین؟

عمرن فیروزه باشن این ادما ، اونا آبی هم نیستن چه برسه به فیروزه ای.

امروز بازش کردم ولی حالا حالاها کار داره مثل یه چوب خشک شده ولی از شر اون گچ راحت شدم .

محسن شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ب.ظ http://ketabamoon.blogsky.com/

خب دوباره اگه بری کوه یعنی حرف آخری که نوشتی برای ایز گم کردن ما بوده که قدر سلامتی و ا......
تو اولن علاوه بر زانو بر صخره می توانی نام پاشنه بر سنگ هم داشته باشی. اصلن اینو میکنیم فامیلیت. یعنی:
سرکار خانم زانو برصخره پاشنه بر سنگ، اگر از روز اولی که این درس عبرت رو گرفتی وبلاگ می نوشتی خیلی زودتر روزگار بر تو می گذشت. تازشم مگر تخصیر مادرت بود که پات شکست. من عاق رفیقت کرده بودم.
تازشم باید بیایی و درست ماجرا را تعریف کنی. والا بابام جان ما هم کلاس سنگ نوردی رفته ایم.یکی عین بچه آدم اون بالا طناب می انداخت پایین و ما هم میگرفتیم و بالا می رفتیم. و هرچه بالا می رفتیم طناب اضافه توسط کسی که اون بالا بود جمع می شد و امکان نداشت که یک متر مانده با بالای طناب سقوط کنیم. حالا ببینم آن بالا کسی بود یا نبود بالاخره. و اگر نبود این چه کلاس درپیتی بود که شما رفتید؟ قحطی کلاس سنگ نوردی بود. اصلن آسیب دیدن در این گونه مواقع صد در صد تخصیر کلاسه و مربیه و نه دانش آموز؟ کوه آموز؟ سنگ آموز؟ به تو آن روز می گفتن چی؟
بهر حال صدمه دیدن در هر کلاس آموزشی تخصیر آموزشگاهه. مگر این که مثلن در یک کوهستانی یکی بره و سنگی بزنه توی سر خودش. دستی دستی. و من می بینم که شما تمام تخصیرات رو متوجه خودت کردی و این اصلن درست نیست. مربی هم ولت کرده بوده به حال خودت.
تصمیم دارم اگر خدا تو را دوباره به ما داد عاقم را متوجه آن تشکیلاتی که تو را به این روز انداخت بکنم.
ولی به ...... و ........ و ......... این نخته ها همه فسم هستند. که تا بمیرم در مقابل کوه رفتن تو مقاومت می کنم. مگ دزدکی من بری کوه. اصلن دختر بزرگ کردیم بدهیم به سنگ؟ اون از زانو بر صخره و این از پاشنه بر سنگ.
خسته شدم پسر.

بابا عجب کامنتی این خودش یه پا پست بود.
صعود کردن انواع مختلف داره مال من از نوع سر طناب بود یعنی یه نفر از پایین منو حمایت می کرد من می رفتم بالا و برای نفر بعدی در رول هایی که روی سنگ بود طناب می نداختم که نفر بعد با اون طناب بیا بالا.
اتفاق بوده دیگه حالا تقصیر من یا هر کسی دیگه چه فرقی می کنه ؟ شما دعا کنید من خوب بشم حالا باشه دیگه سنگ نوردی نمی رم ولی کوه و بی خیال شو خواهشن

محسن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:24 ق.ظ http://after23.blogsky.com

یعنی تو روز اول کلاس بدون کمک می خواستی بری بالا که طناب بگیری برای ملت؟
مثلن اون یه نفر پایین چه غلطی میکرد؟
واقعن مربی و کلاست شاهکار خلقته.
من باشم جای تو از این کلاس شکایت میکنم. مگه میشه روز اول سنگ نوردی یکی بی ساپورت بره بالا؟
این که میگی چه فرقی مکنه مقصر کیه. اتفاقن خیلیم فرق میکنه. دیگران اگه بدونن که کلاسی که رفتی از اولیه ترین اصول سنگ نوردی چیزی نمیدونه خب نمیرن دیگه. همه جای دنیا این کلاسو می بندن. تو میگی چه فرق میکنه؟ هیهات من الذله.
در ضمنشم کوه از سنگ نوردی بدتر سنگ نوردی از کوه بدتر.
حالا اگه تونستی خب برو ولی مثلن برو تپه دم خونه تون. بیشترش امکان نداره اصرار نکن. از این کوهای درپیت برو.مثلن درکه و .... اینا ولی کوه نوردی احمقانه دو سه روزه رو واقعن .....
حالا یه دفه گوش بده. اگه ضرر کردی.

من اگه از پایین ساپورت نمی شدم که الان اون دنیا بودم یه نفر از پایین با طناب منو حمایت می کرد .

محسن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ق.ظ http://after23.blogsky.com

به اون هم نوردت بگو این تئوری شو به ژوری نوبل عرضه کنه بلکم امسال نوبل پزشکی بگیره.

:))
راست می گی ها . می گن عقل هر چیز به از .... ;)

محسن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ق.ظ

حالا مثلن خیر سرش از پایین ساپورتت کرده. بهشون میگفتی جون مادرتون دفه دیگه نه برای تو -استغفرالله- ولی برای دیگران این ساپورت پیشکش.

ببین من هرچی اینجوری توضیح بدم نمیشه باید یه بار با هم بریم سنگ کار کنیم که کاملن متوجه بشی ولی من که فعلا پا ندارم باید خیلی صبر کنی ;)

کامبیز دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ

غیبت نکنین. من گفتم 4 تا دکتر کمه. واسه اینکه مطمئن بشی بذار سی چل تا دکتر دیگه هم عکسو ببینن نظر بدن. یعنی یه تیم پزشکی چند ملیتی تشکیل بدیم و از طریق همین کامنتدونی یه کنفرانس راجع به پاشنت راه بندازیم و نظر همۀ بروبچه هایی که پزشکی می خونن یا خوندن رو بدونیم. بد گفتم؟ من خودم چندتا ارتوپد و شکسته بند آشنا دارم. فقط کافیه یکی دکترت رو سر گرم کنه، وقتی حواسش نیست یه عکس رزولوشن بالا از اون فیلم رادیولوژی بگیری بعد بذارش تو وبلاگت.
واسه سلامتی خودتم که شده باید ترس و خجالت رو بذاری کنار. بازم خودت میدونی من زیاد اصرار نمی کنم. یه وقت فک نکنن من معلم اون کلاست بودم.

اصلا من پام خوب شده باور کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد