همنورد

کوهنوردی

همنورد

کوهنوردی

لیلا اسفندیاری

 

 

 دیروز مراسم ختم لیلا اسفندیاری بود تو مسجد الجواد میدون هفت تیر ، خیلی ها اومده بودن و چه کار خوبی کردن این تنها کاریه که میشه به احترام کسی بعد از مرگش انجام داد . 

لیلا هم به خاطره ها پیوست ، این مرگ خیلی مقوله عجیب غریبیه همیشه غافلگیرت می کنه و هیچ وقت هم تکراری نمیشه هر بار که می شنوی کسی پرواز کرد و رفت انگار بار اوله که با مرگ آشنا شدی ، شوکه می شی و کلی سعی می کنی که به خودت تفهیم کنی که این همون قضیه تکراریه مردن و چرا دوباره تعجب کردی ..... و بار بعد دوباره همینه  

 

با این همه  خیلی زود بود مردن برای لیلا .... حالا حالاها کار داشت  

یادش گرامی

روزهای دلتنگی

معمولا وقتی از دست کسی ناراحت می شین چیکار می کنید ؟ عصبانی می شین یا قهر می کنین ؟ یا اصلا به روی خودتون نمی ارین ؟

می تونه همه اینا باشه البته بستگی داره طرف کی باشه بعضی وقتا یه داد می زنیم و خودمون و خالی می کنیم بعضی وقتها خیلی ناراحت می شیم ولی ترجیح میدیم سکوت کنیم و لبخند بزنیم و وانمود کنیم که انگار اتفاقی نیافتاده این کار از همه سخت تره ولی معمولا بعدش ادم احساس رضایت بهتری می کنه طرف هم معمولا یه جورایی خلع سلاح میشه

ادمی مثل من که معمولا صبرش زیاده و دیر عصبانی میشه ( ولی اگه عصبانی بشه دیگه دیوونه میشه ) و اهل قهر کردن هم نیست یه وقتهایی از این کارا می کنه و وانمود می کنه که اتفاقی نیافتاده و لبخند می زنه در حالی که به شدت ازرده شده . تو ایجور وقتها اگه ادم خوش شانسی باشید مثل من که همیشه حداقل 2 تا دوست به معنای واقعی در زندگیم داشتم زنگ می زنم بهشون و در کنار یک دوست دیگه حتی گاهی وقتها نیازی به درد دل کردن هم نیست در سکوت هم انگار در کنارشون احساس بهتر داری و داره حالت بهتر می شه

این پنجشنبه هم برای من از این روزها بود . قرعه به نام شبنم افتاد و چه پنجشنبه خوبی شد در کنار شبنم دوست داشتنی.

در یک کافی شاپ قهوه ای خوردیم و از دغدغه هایمان گفتیم و شنیدیم و بعد رفتیم سینما آزادی خواستیم فیلم " جرم" کیمیایی رو ببینیم که بلیط نداشت به ناچار فیلم " برف روی شیروانی داغ " ساخته آقای محمد هادی کریمی رو دیدیم .

داستان زندگی یک شاعر بود که قصه با مرگ اون شروع میشه . حرف خاصی نداشت ولی بازیها و فضای فیلم آزار دهنده که نبود هیچ به دل هم می نشست تکه ای کوچک از زندگی یک شاعر و شاگردانش و خواندن چند شعر عاشقانه کل فیلم رو شامل میشد ولی انگار یه موسیقی خوب گوش کردی وقتی از سالن می ای بیرون انگار یه والیوم بهت زدن چون یه جورایی تو عالم دیگه ای هستی البته شاید حس من و شبنم در اون روز خاص اینگونه بود ولی در کل بد نبود. 

یه جا تو فیلم از فرخ نعمتی که نقش شاعر رو بازی می کنه یکی می پرسه  حالتون چطوره ؟ می گه مثل برف روی شیروانی داغ 

صدای تاثیر گذاری داره آقای فرخ نعمتی فکر میکنم علت انتخاب ایشون برای این نقش عمدتا صدای خاص وی بوده .

صداشو دوست دارم 

نوروز یک هزار و سیصدو نود

 

 

 

اسفند دوست داشتنی هم داره تموم می شه ، من همیشه بیشتر از عید اسفند رو دوست داشتم و دارم ، یه هیجان و جنب و جوش زنده ای همه ی فضای اطرافت رو پر کرده و انگار تو رو با خودش می بره بوی خاصی داره  ... خیلی زیباست  

بهترین آرزوها رو برای ایران عزیزمون دارم امیدهایی که شاید امسال محقق نشد ولی امیدواریم همچنان ... 

 

بهارتان سبز